
دختر از پسر پرسید من خوشگلم؟
پسر:نه
دختر:دوسم داری؟
پسر:نچ
دختر:اگه بمیرم واسم گریه میکنی؟
پسر:اصلا
دختر چیزی نگفت در حالی ک اشک در چشمانش جمع شده بود.
پسر:تو خوشگل نیستی بلکه زیباترینی.دوست ندارم چون عاشقتم. اگه تو بمیری برات گریه نمیکنم چون منم میمیرم!!
پسر کوچکی در مزرعه ای دور دست زندگی می کرد هر روز صبح قبل از طلوع خورشید از خواب برمی خواست وتا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بود
هم زمان با طلوع خورشید از نردها بالا می رفت تا کمی استراحت کند در دور دست ها خانه ای با پنجرهایی طلایی همواره نظرش را جلب می کرد و با خود فکر می کرد چقدر زندگی در آن خانه با آن وسایل شیک و مدرنی که باید داشته باشد لذت بخش و عالی خواهد بود . با خود می گفت : " اگر آنها قادرند پنجره های خود را از طلا بسازند پس سایر اسباب خانه حتما بسیار عالی خواهد بود . بالاخره یک روز به آنجا می روم و از نزدیک آن را می بینم ".....
یک روز پدر به پسرش گفت به جای او کارها را انجام می دهد و او می تواند در خانه بماند . پسر هم که فرصت را مناسب دید غذایی برداشت و به طرف آن خانه و پنجره های طلایی رهسپار شد .
راه بسیار طولانی تر از آن بود که تصورش را می کرد . بعد از ظهر بود که به آن جا رسید و با نزدیک شدن به خانه متوجه شد که از پنجره های طلایی خبری نیست و در عوض خانه ای رنگ و رو رفته و با نرده های شکسته دید . به سمت در قدیمی رفت و آن را به صدا در آورد . پسر بچه ای هم سن خودش در را گشود . سوال کرد که آیا او خانه پنجره طلایی را دیده است یا خیر ؟ پسرک پاسخ مثبت داد و او را به سمت ایوان برد . در حالی که آنجا می نشستند نگاهی به عقب انداختند و در انتهای همان مسیری که طی کرده بود و هم زمان با غروب آفتاب , خانه خودشان را دید که با پنجره های طلایی می درخشید.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
------------------------------------------------------------------------------------------------------------دختر و پیرمرد
فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .پیرمرد از دختر پرسید :
- غمگینی؟
- نه .
- مطمئنی ؟
- نه .
- چرا گریه می کنی ؟
- دوستام منو دوست ندارن .
- چرا ؟
- جون قشنگ نیستم .
- قبلا اینو به تو گفتن ؟
- نه .
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
- راست می گی ؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!!
------------------------------------------------------------------------------------------------------------عروسک بافتنی
زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند.آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند.در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند وهیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز:یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند ودر مورد آن هم چیزی نپرسد
در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد وپزشکان از او قطع امید کردند.در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع ورجوع می کردند پیر مرد جعبه کفش را آوردونزد همسرش برد
پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید.پس از او خواست تا در جعبه را باز کند .وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی ومقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود.پیرزن گفت :هنگامی که ما قول وقرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هروقت از دست توعصبانی شدم ساکت بمانم ویک عروسک ببافم.پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت وسعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد وگفت این همه پول چطور؟پس اینها ازکجا آمده؟
پیرزن در پاسخ گفت :آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام
------------------------------------------------------------------------------------------------------------حتما حتما اینو بخونید خیلی قشنگه
وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی
وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی و
گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه
وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری
.بعد از کارت زود بیا خونه
وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم
تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری
تو درسها به بچه مون کمک کنی
وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنی می بافتی
بهم نکاه کردی و خندیدی وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی... وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود
وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری..نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد
اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری
در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.
عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت:
«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.
بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟» عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟»
ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی»
خوام از تو بگذرم من با یادت چه کنم
تو رو از یاد ببرم با خاطراتت چه کنم
حتی از یاد ببرم تو و خاطراتتو
بگو من با این دل خونه خرابم چه کنم
تو همونی که واسم یه روزی زندگی بودی
توی رویاهای من عشق همیشگی بودی
آره سهم من فقط از عاشقی یه حسرته
بی کسی عالمی داره واسه ما یه عادته
چطور از یاد ببرم اون همه خاطراتمو
آخه با چه جراتی به دل بگم نمون برو
دل دیگه خسته شده به حرف من گوش نمیده
چشم به راه تو می مونه همیشه غرق امیده

نکته رو گرفتی؟

دریا چه دل پاک و نجیبی دارد
چندیست که حالت عجیبی دارد
این موج که سر به صخره ها می کوبد
با من چه شباهت غریبی دارد
حرفهای زیبا همیشه راست نیستند
حرفهای راست همیشه زیبا هستند

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر
پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد…
گریه می کرد...چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد .......
واقعا خاصه و فوق العاده
بعضی ها وقتی حوصلشون سر میره خیال میکنن دلشون تنگ شده..
این من هستم که وفادار خواهم ماند ، این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند!
این من هستم که آخرش میسوزم ، این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم
اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی
اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی
تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ، حرف دلم به تو همین است ، قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم
({{با تو هم fffجونم)}}}
در اوج آسمان به دنبال تو ، هر جا میروی باز هم یکی هست به دنبال تو
تویی که در قلب منی و منی که همیشه فدای توام
دیگر به دنبال بهترین ها نیستم ، من شیفته آن خوبی های توام
همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای
همیشه برایم به معنای واقعی یک عشق بوده ای
گرچه گهگاهی از تو بی وفایی دیده ام اما همیشه برایم باوفا بوده ای
گرچه دلم را میشکنی و اشکم را در می آوری اما تو همیشه برایم یک دنیا بوده ای
مثل امواج دریا آمدی و ساحل قلبم را در میان خودت گرفتی ، همدیگر را دیوانه کرده بودیم با نوازش های هم ، آن سکوت عاشقانه رابه یاد داری در لحظه بوسیدن هم؟
تشخیص دختر ایرانی:
هرگز بینی هایشان عمل کرده نیست!
موهایشان خدادادی طلائی است و مادر زادی مش داره!
وقتی از کنار هم رد میشن هرگز به هم چپ چپ نگاه نمی کنند!
تمام زیور آلاتشان طلاوجواهرات اصل است!
تا قبل از ازدواج هر گز ابروهایشان را بر نمی دارند!
روستایی در ایتالیا اونوخ روسا های ما:)))))
سلامتی سربازی که اومد به دوست دخترش زنگ بزنه ولی در حال مکالمه بود اونم خیلی شیک تلفنو قط کرد و به اون یکی دوست دخترش زنگ زد:))))

سالگرد ازدواج1) زن: عزیزم امید وارم همیشه عاشق بمانیم وشمع زندگیمان نورانی باشد.
2) مرد: عزیزم کی نوبت کیک می شه؟روز زن
1)زن: عزیزم مهم نیست هیچ هدیه ای برام نخریدی یک بوس کافیه
2)مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم آشپزی تو عالیه عزیزم (شام چی داریم؟)
روز مرد
1) زن: وای عزیزم اصلا قابلتو نداره کاش می تونستم هدیه بهتری بگیرم.
2) مرد: حالا اشکال نداره عزیزم، سال دیگه جبران می کنی (چه بوی غذایی میاد)40 روز بعد از تولد بچه
1) زن: وای مامانی بازم گرسنه هستی؟ (عزیزم شیر خشک بچه رو ندیدی؟)
2)مرد: با دهان پر(نه عزیزم ندیدم، راستی عزیزم شیر خشک چقدر خوشمزه است؟)
40 سال بعد
1)زن: عزیزم شمع زندگیمون داره بی فروغ میشه ما پیر شدیم
2)مرد: یعنی دیگه کیک نخوریم ؟2 ثانیه قبل از مرگ
1) زن: عزیزم همیشه دوستت داشتم
2) مرد: گشنمهوصیت نامه
1) زن: کاش مجال بیشتری بود تا درمیان عزیزانم می بودم و نثارشان می کردم تمام زندگی ام را!!
2) مرد: شب هفتم قرمه سبزی بدید!اون دنیا
1)زن : خطاب به فرشته ی مسئول: خواهش می کنم ما را از هم جدا نکنید، نه... نه... عزیزم... خدایا به خاطر من...
(و سر انجام موافقت می شه مرد از جهنم بره بهشت)
2)مرد: خطاب به دربان جهنم: حالا توی بهشت شام چی میدن
یه شب یه نفر از کنار قبرستون رد میشده...
می بینه همه مرده ها روی قبرشون نشستن!
ازشون می پرسه :چی شده؟
میگن:
سؤالات شب اول قبر لو رفته...
گفتن بیرون بشینید تا دوباره سوال طرح کنیم!!!
دقت کرده بودین که تام وجری همیشه لخت بودن ولی وقتی میرفتن لب دریا شلوارک پاشون میکردن؟؟!!!
قابل توجه مسولان والت دیزنی..
♥۞♥
♥۞♥♥۞♥
♥۞♥♥۞♥♥۞♥
I loOoOoVe YoU So MuCh
♥۞♥♥۞♥♥۞♥
♥۞♥♥۞♥
♥۞♥
خیییییییلی داستانات قشنگ بود
ممنونم گلم
_______________$$$$$__$$________$$$$$$$$
__________$$$$__$$$$___$$_____$$$$$____$$
______$$$___$$$$________$$_$$$______$$$
___$$$_$$$$______________$$_______$$$
$$$_$$$$________________$$______$$$
$$$$_________________$$$_____$$$
$$________________$$$_____$$$
$$_____________$$$_____$$$
_$$________$$$$____$$$$
__$$____$$$_____$$$$
___$$_$$$$___$$$$
____$$_____$$$$
__$$_____$$$$
$$____$$$$
$$_$$$$
____$$$________________$$$$$___$$$$$
_____$$$_________$$__$$$___$$_$$__$$$
_____$$$_______$$$$__$$______$_____$$
_____$$$_____$$$$____$$$__________$$
______$$____$$$$______$$$________$$___$$$$$$$$________$$$$$$$$
______$$$__$$$$_________$$$_____$$__$$$$$$__$$$_____$$$$$$__$$$
______$$$_$$$_____________$$__$$___$$$_____________$$$
______$$$_$$________________$$_____$$$_____________$$$
______$$$$$$$_______________________$$$$$$$$$$______$$$$$$$$$$
______$$$$_$$$_____________$$$$______$$$$$$$$$$$_____$$$$$$$$$$$
______$$$____$$$____________$$$_______________$$$_____________$$$
______$$$_____$$$__________$$$$_______________$$$_____________$$$
______$$$_____$$$$__________$$$$___$_________$$$$_$_________$$$$
_____$$$________$$$$___$____$$$$____$$$$$_$$$$$$___$$$$$_$$$$$$
____$$$___________$$$$$_____$$$$$_____$$$$$$$$________$$$$$$$
بعضی وقت ها هست که دوست داری کسی کنارت باشه، محکم بغلت کنه، بزاره اشک بریزی و راحت باشی،
بعد آروم توی گوشت بگه: دیوونه من که باهاتم......
ولی تو دیگه نیستی و من در خلوتِ تنهاییِ خودم ، در حسرت آغوشت ، بیصدا اشک میریزم.....
دیوونه من که باهاتم...<3
دلم کوچک است♥
کوچکتر از باغچه پشت پنجره
ولی انقدر جا دارد
که برای دوستی که دوستش دارم
نیمکتی بگذارم برای همیشه….
عادت میکنم به داشتن کسی و سپس نداشتنش...
به بودن کسی و سپس نبودنش...
عادت میکنم...اما...
فراموش نـــــــه.....
اפســـآس مے کنــــــم
وقتـــے مـــے نویســـم
פֿבآ چشمهـــآیش رآ مـــے گیـــرב...
وقتـــے مـــے פֿـــــوآنــــم
گوشهـــآیش رآ...
صـــاבقـــآنـــہ بگــــویــــم،
فکــــر مـــے کنـــم
פֿــــבآ هــــم از ســـاבگـــے مـــن
و פـــرفهـــآے تکـــرآرے ام
פֿستـــہ شــــבه استـــ
______________$$$$$$___$$$$$$$$$$$$
___________$$$$$$$$$$$$___$$$$$$$$$$
_________$$$$$$$$$$$$$____$$_$$$$$$$
________$$$_$$$$$$$_$$___$$$$$$$$$$$
_______$$$$_$$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$
________$$$$_$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$
_________$$$___$$$$$$$$___$$$$$$$
______$$$$$$_____$$$$_________$$$
________$$_______$$$_________$$$$$
______________$$$$$$$_______$$$$$$$
_____________$$$$$$$$$_____$$$$$$$$$
_____________$$$$$$$$$____$$$_$$$$$$
____________$$$$$_$$$$____$$$$_$$$$$$
____________$$$$$$$$$$____$$$$$_$$$$$
__________$$$$_$$$$$$$____$$$$$$_$$$$
_________$$$$_$$$$$$$$____$$$$$$$_$$$$
_________$$$_$$$$$$$$_____$$$$$$$$$$$$
________$$$_$$$$$$$$______$$$$$$$$$_$$$
_______$$$$$$$$$$$$________$$$$$$$$$$_$$سلاممم
سلام عزیز
☨آבمــ بایـב یــڪے رפּ בاشتــہ باشـــہ
☨פּقتـے בلش گرفتــہ بهش زنگ بزنــہ
☨و براش پشت گــפּ شــے آهنگ بذاره ...
☨یــڪے ڪــہ פּقتــے نباشــہ ، בلشــפּره بگیرے.
☨یــڪـے ڪــہ نبـפּבنش بشه בلیل غمباב ِعصرهاے پاییزے !
☨یــڪـے ڪــہ نفســہـاش تنـہـا בلیل نفس ڪشیـבنت بشـــہ
☨اפּنقـבر ڪــہפּقتے نیست ، نفست بنـב بیاב …
☨اصلا" بایــב یــڪــے باشــہ פּقتے میگے בلم گرفتــہ ،
☨بگــہ قربوלּ בل گرفتــہ ات ....
در زندگـﮯ بـرآﮮ هر آدمـﮯ !
از یـڪ روز،
از یـڪ جــآ،
از یـڪ نفـر،
بـہ بعـد...!
دیگـر هـیچ چیـز مثـل قبـل نیستــ!
نـہ روزهآ، نـہ رنگ هآ،نـہ خیـآبـآטּ هآ
همـہ چیـز مـﮯ شـود:
دلتنگـﮯ...!
این روزهآ ...
خیلـے
چیزها בست من نـےست !...
مثلا ..
בستآنت..
+با کمال افتخار لینک شدین
میگن عشق یعنی دوست داشتن... ولی من با اینکه ازش متنفرم، وقتی اسمشو میشنوم دلم میلرزه...
کاش عاشقش نمیشدم
دلـــم شـــروعــی تـــازه میخــــــواهــد
تــو بیـــــــا
مــــــرا دوبـــــاره آغـــــــاز کـــن .....!!
ی خبـر میخواهی بروی !
من سر در گــُم ِ این رفتن
زمینُ زمـان را لعنت می کنـ َم
مگـر قرار نبود ، بـانویـ َت
پنـاه بیـاوَرد به آغوش ِ تـُـ
از شــر ِ تمـام ِ این دلتنگی هـا ؟
تا آخر عمرت هم که تنها موندی اصلا مهم نیست..!
فقط نذار به جایی برسی که...
تو آغوش کسی با یاد کس دیگه ای بخوابی..
ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ …
ﮔﻔﺖ : ” ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ ”
ﺁﻏﻮﺵ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ …
ﮔﻔﺖ : ” ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ ”
ﺑﻮﺳﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ …
ﮔﻔﺖ : ” ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ ”
ﻧﮕﺎﻩ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ …
ﮔﻔﺖ: “ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ ”
ﻧﻔﺲ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ …
ﮔﻔﺖ : ” ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ “
… ﺣﺎﻻ ﺍﺯ ﭘﺲ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﺩﯾﮑﺘﺎﺗﻮﺭﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ،
ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﻄﺮﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﮔﻼﺏ ،
ﺁﻣﺪﻩ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺧﺎﮐﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ
ﺑﺎ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﻮﺳﻪ ،
ﺳﻨﮓ ﺳﺮﺩ ﻣﺰﺍﺭﻡ ﺭﺍ
ﻭ …
ﭼﻪ ﻧﺎﺳﺰﺍﻭﺍﺭ
ﻋﮑﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻣﺰﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﻣﺎﻧﺪﻩ ،
ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻪ ،
ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﺍﺷﮏ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ …
ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻤﻨﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﻣﺎ
ﺳﺮ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﺭ ﺍﺳﺖ
ﺗﺎ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﯿﺪﺍﺭﻡ …
ﺳﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﺭﻡ
פֿـوבم هـسـتــم
بـــا چشـمانــے بـاز بنـگر
هـمــآלּ בیروز ے ام
امــروز ے شــבه ام
مثـل تمــآم رسم هـا...
اے ڪـاش !!
فــشـار . . .
غــصــہ . . .
غــم . . .
בرב . . .
واحـد و عــدد داشــتـ !!
کـاشـ . . .
قــابــلـِ قـیـاسـ و انــدازه گــیـرے بــــوב !!
آטּ وقــــت شــایــد ...
روزگــار بــا تــمــامِ بـے رحــمـے اش مـے فـهـمــیـد
بــر ســر یــک نــفـر چــقــدر آوار مـے ریــزد
خـوابَم نِمے بَــرَد
بِه هَمـه چیز فِکر کَـرده اَم
بیشتَر بِه تُــو
وَ می دانَــم کِه خوابــے
وَ قَبل اَز بَسته شُدَن چَشــم هآیَـتــــ
بِه هَمه چیــز فِکــر کَرده ای
جُـــز مَـن!!!ئ
سلام
لینکتون کردم
سلام وب خوبی داری ممنون سر زدی بازم بیا باتبادل لینک موافقم منو با عنوان وبم بلینک من با چه اسمی بلینکمت؟؟
چرا آدمـــا نمیـــدونن بعضـــــــی وقتهــــا
خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی :
" نــــذار برم "
یعنی بــرم گــــردون
سفــــت بغلم کـــن
ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــــه ت و
بگــــــو :
"خداحافظ و زهــــر مـــار"
بیخــــــود کــــردی میگی خدافـــــظ
مگـــــه میـــذارم بــــری؟!!
مــــــگه الکیــــــــه!
ثانیه ها میگذرند و آنچه باقی میماند خاطره هاست
اما خاطره های با تو بودن در هر ثانیه ام هست
پس تا ابد بمان با خوبیهایت تا بدانم
واژه ای زیباتر از دوست نیست
آهای دخترک کبریت فروش…کبریت داری؟؟؟
بیاواین هیزومو آتیش کن!
از سردی نگ اش …یخ… کردم!¡¡¡
مردم هرگز خوشبختی خود را نمیشناسند
اما خوشبختی دیگران همیشه در جلو دیدگان آنهاست ...
سلام ..
اوکی .. ممنون ..
منو لینک کن و خبر بده ..[لبخند]
یک کام ، یک نخ ، یک پاکت ، یک جوانی ، یک عمر …
این تاوان سنگین اشتباه من است !
حــواسمــون بــاشـه...
دل آدما...!!
شیشـه نیست که روی آن...!!
هــــــا کنیم...!!
.
.
بعد با انگـــشت قـــ♥ ـلب بکشیم و...!!
وایسیم آب شـــدنش رو تماشــــا کنیم...!!
و کیـــــف کنیم...!!
رو شیشه نـــازک دل آدمـــا...!!
اگـــه قلبــــــ♥ ـــی کشیدی...!!
باید مــــــــردونـه پـــــــاش وایســــتی...!!
آه خدایا …
عجب دورانی بود
کودکی …
التیام زخمهایش
بوسه های گرم و صادقانه بود
و اکنون …
گذشت زمان
التیامی بر زخمها نیست
یادمان می دهد
چگونه با درد زندگی کنیم
سیگآربکش
مست کن
بغض کن
گریه کن
بغض کن
ولی........بـــا آدَمِ بی ارزِش دَردو دِلــــ نکن ...
پشت این چشم ها
ابرها درگیرند
و من
کنار خنده هایت می مانم
در این دقایق دلتنگی
تنهایی را دوست دارم زیرا دروغی در آن نیست...
تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست...
تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست...
تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست...
تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کردم..
تنهایی را دوست دارم زیرا دلهای شکسته همیشه تنهایند..
من درد میکشم ،
تو اما ...
چشم هایت را ببند ،
سخت است بدانم می بینی ،
و بــــی خیــــالــــــــی ....!!!!
وبلاگت خیلی عالیه موفق باشی
اگه وقت کردی به منم سری بزن
وقتی دلتنگ باشی
همـه آرامـش یـک سـاحـل را هـم بـه تـو بـدهـنـد
بـاز هـم دل تـو بـارانـیسـت
خـیـس تـر از دریا
خــراب تــر از مــوجــهـا ...
اوووه لایک عالیه
کور باش بانو..!
نگاه ک میکنی می گویند: نخ داد…
عبوس باش بانو..!
لبخند ک میزنی می گویند: پا داد…
لال باش بانو..!
حرف ک میزنی می گویند: جلوه فروخت…
شاید دست از سرمان بردارند.!
شاید….
بوی غربت می دهم اما غریبه نیستم
گر چه می دانم که عمری در غریبی زیستم
مثل رودی بستر این خاک را طی کرده ام
تا بفهمم عاقبت در جستجوی چیستم . . .
لینکت کردم لینکم کردی؟
سلام آره عزیزم لینکت کردم منو با اسم وبم لینک کن ممنون
با افتخار لینک شدی
سلام ممنون سرزدی لینم کردی بگو تا بلینکمت!موفق باشی
لینک شدی::-)
اووه علییی عالیه پسر.چرا چند وقتیه فیس بوک نمیای?