حقیقت عشقای دهه ی 80 به بعد
زمانه عوض شده است لیلی با فرهاد رفته سواحل مدیترانه
زمانه عوض شده است لیلی با فرهاد رفته سواحل مدیترانه
آنکه دلش بی حساب عاشق میشود....
نمیداند.....
کرم دارد روزگار ما....
قدش به عشق نمیرسید غرورم را زیر پایش گذاشت تا برسد
ایـن که خــودت رآ گوشـه ی گـلو قـآیـم کنـی ،
چـیزی رآ عـوض نمـی کند ...
بـالآخـره یـآ اشک میـشـوی
در چـشـمـآنـم
یـآ عقده در دلـم ...
تا بــــه یاد داشـــ ـــته باشَمَـــــت…
تا بویَـــ ــــت را حِــس کُنَـــــــم…
تا بِــــــ ـدانَــــم که هَستـ ـــــی…
تَـــــــ ـمامِ دُنیـــ ــــام قَلبَــــمه…
دنیـــ ــــام باشــــ ـــه واسه تــ ـــــــو…
تا بِدانــــ ـــی میانِ ثانیــــ ـــه هایِ دِلتَنگیـــــهامـــ تــــــو وجــــــ ــــود
داریــــ ـــ….
برای من
برای تو
برای چشمهایت
برای ما
ای کاش خدا کاری کند
ای کاش می شد...
یک بار بگویم " دوستت دارم"
ای کاش فقط تنها همین یک بار
تکرار می شد...
گل سرخ رو دوست دارم چون رنگ خونه
خونو دوست دارم چون تو رگ جاریه
رگ رو دوست داره چون به قلب راه داره
قلبو دوست دارم چون جای تو توشه
تک گل من دوستت دارم
دلم میخواهد...
"تو" باشی...
خوب باشی...
مهربان باشی...
همیشه باشی...
و همه ی این بودنت هایت
فقط برای من باشد...
"فقط برای من
|
مـادربـزرگم مـی گفـت
قلبـــت که بــی نظـم زد
از همیــشه عاشق تـــری
اشکــت که بــی اختیــار ریخــت
از همیــشه دلتنــگ تـــری
شبــت کـه بـا درد گذشـــت
فکــرت از همیــشه درگیـــرتـر سـت
ایـــن روزهـــا
ایـــن شــب هـــا
از همیــشه بــدتـــرم!
ضـــربـان بــی نظــم
شــب بـــی خـواب
اشــک بــی دلیـل
هـــر روزم هـــزار روز
مـــادر بــزرگ
زمستــانـــم پــایـان نــدارد
بهــارم بهـار نیســـت اگــر نیـایـــد
آن دنیــا کـه تــویـی کجــاست؟
دلتنــگ هــم مـی شــوی گاهـــی ؟
دعوتـمــان کـن شبـــی ، روزی
مـن و او مدت هــاست از ایـن شهـر و فـاصله خستـــه ایم
اینجـــا بهــارش هـم شکوفــه نــدارد
زمستانــش بــی بـرف !
آسمــانِ شـب هایــش بـــی ستـاره !
آنجـا کـه تویــی اگر مهربـانی خریـــدار دارد خبــرم کن
اگر عشــق درمــان دارد خبــرم کن
اگر فاصلــه هــا کوتــاه اسـت خبــرم کـن
ما از دربــدری خستــه ایم
سلامِــم را به خــدا برسان و بگـو زمینــش بـی آسمـان مانـده است
و دخترش بــی قــرار . . .!
بـه چـشـمـهـایـت بگــو . . .
نـگـاهـم نـڪـنـنـد ...
بـگـو وقـتـے خـیـره ات مـے شـوم
سرشـاטּ بـه ڪـار خـودشـاטּ بـاشـد . . . !
نـه ڪـه فـڪـر ڪـنـے خـجـالـت مـے ڪـشـم هـا . . .
نـه !
حـواسـم نـیـسـت . . . عـاشـقـت مـی شـوم!
بگذار روزگار هرچقدر میخواهد پیله کند،
چه باک، وقتی یقین داریم که پروانه میشویم
بایییید.. آرزوهایی رو که واسشون خیلی زحمت کشیده بودی
مثل ....قاصدک تو دستات بگیری
و فوتش کنی تا بره و روشونه ی کس دیگه ای بشینه
چند روز پیش با دیگری رفت
چند روز بعد او که پسش زد برمیگردد
اما دیگر من نیستم
ازمحبت گلها خار میشن
برا همون مینوسم از محبت گلها خار میشود
بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق تر است
یادش بخیر
به امید دیدن تو ، میبندم
در ماورای خیال
جایی که ،
هیچکس
نتواند
تو را از من بگیرد! "
هیچکس نتواند "تو" را از من بگیرد
هیچکس نتواند تو را از من بگیرد
هیچکس نتواند تو را از من بگیرد
هـیچ انـتظاری از کـسی نـدارم!
و ایـن نـشان دهـنده قـدرت نـیست!
مـسئله، خـستگی از اعـتماد هـای شـکسته اسـت...!
حقیقت اینـــه کــــه:
هــــرچی مهـــربونتر باشی؛
هــــرچی صـــادق تـــر باشی؛
هـــرچی خـــودتو خاکی تـــر نشون بـــدی؛
هـــرچی قلبتـــو آسونتـــر در
اختیار بـــذاری؛
و اگــــر بدونند کـــه منتظـــری و
بهشـــون احتیاج داریانـــدازه یه دنیا
ازت فاصلـــه می گــــیرند
دیشب هنگام گریه ماه آروم زیر گوشمم زمزمه کرد و گفت:
بسه دیگه بارونم از اشکات خجالت میکشه